
پول غذای شما را از نوه تان خواهیم گرفت ....
چند روز قبل از رادیو داستانی رو شنیدم که فکر کردم تعریف کردنش
برای شما دوستای گلم خالی از لطف نباشه:
مرد جوانی از جلوی رستورانی رد میشد که نوشته ی روی تابلویی توجهش را جلب کرد:
" پول غذای شما را از نوه تان خواهیم گرفت ! "
جوان به خود گفت : چه خوب! منم که گرسنه ام بهتر است بروم و غذایی بخورم.
وارد رستوران شد و هر چه دلش خواست خورد و حسابی دلی از عذا در آورد .
موقع رفتن گارسون با فاکتوره بلند بالایی نزد او آمد .جوان گفت :
مگر قرار نیست پول غذایم را از نوه ام بگیرید ؟!!!!
گارسون گفت : بله همینطور است .
اما این فاکتوره غذای پدربزرگتان است ! لطفا پرداخت کنید !
و خدا بود و دیگر هیچ نبود ....
سلام خدمت دوستان بزرگوارم که تو این مدتی که نبودم منت گذاشتید و
به فرات اشک تشریف آوردید
ایام سوگواریه قافله سالار عشق رو بهتون تسلیت می گم و التماس دعا دارم
دعوتتون می کنم به خوانش بخش هایی از کتاب شهید دکتر چمران :

هنوز می ترسم که خدای بزرگ را رو در رو ملاقات کنم ....
هنوز در گوشه های دلم خواهش های پست مادی وجود دارد ،
هنوز جهان را سه طلاقه نکرده ام .
هنوز قلب و روح خود را یکسره وقف خدا نکرده ام و
بر کثیری از آرزوها خط بطلان نکشیده ام.
با اینکه همیشه مردم را به سوی او می خوانم و
خود به سوی او میروم
اما ، بی پرده هیچ گاه در مقابل او ننشسته ام !
هراس دارم از جلال کبریایی اش محو شوم !
او را خیلی دوست می دارم ،
محرم راز و همدم شبهای تار من است ،
سراپای وجودم مملو از محبت اوست
اما از او می ترسم !
و جرأت ملاقاتش را ندارم!
او همیشه آماده است که مرا در هرکجا ملاقات کند اما ،
این منم که از کوچکی خود شرمسارم .....
شهید مصطفی چمران
دریاب مرا که با روی سیاه آمده ام....

...وَ اَنزِل یَقینکَ فی صَدری و رَجائکَ فی قلبی
حَتّی لا أرجوَ غَیرُک......
« نازل کن یقین خود را در سینه ام و امیدت را
در دلم تا امید دیگری نکنم ....»
بار الها !
میدانم برای قرب به بارگاه ملکوتی ات هیچ کاری نکرده ام
میدانم هیچ تلاشی برا شناختت نکرده ام
میدانم ادعا کرده ام : از تو به یک اشارت و
از من به سر دویدن
اما عملم جز از تو به سر دویدن و
از من به یک اشارت بیش نبوده است
خدایا ! نَه پای گریز از دل دارم و نه توان ماندن در گِل !
در مرداب گناه فرو رفته ام و هر روز توشه ای
پر بار از معصیت فراهم می کنم و
باز تو به می شکنم و همچنان امید به رحمت و لطف بی حدَّت دارم
اگر لطف بی کرانت شامل احوالاته خرابم نمی شد ،
اگر گناهانم را ستار نبودی ، چه می کردم با این
بار رسوایی ؟!
فرمودی : صد بار اگر توبه شکستی بازآ
هزاران بار توبه شکسته ام و باز آمده ام و مثل کودکی
دست و پا کوبیدم و خواستم و خواستم .
و چه بی منت عطا کردی و به رُخ نکشیدی و بخشیدی و پوشاندی !
عرفه ، وقتی از راه میرسد ؛
تازه یادم می آید که نمیشناسمت !
آنطور که باید بشناسم !
نمی شناسمت آنقدر که می شناسی ام !
نشناختمت آنجا که غفلتم را شناختی و مُهرِ نادانی بر
گناهم زدی و جبران نکردی مگر با عشق !
اینبار هم آمده ام تا نفسم را قربانیه در گاهت کنم تا
باری دیگر رحمتت را در وجودم حس کنم
آمدم و می دانم نا امیدم نمی گذاری
می دانم وقتی سر از سجاده ی توبه بردارم سبکبال خواهم بود ......
و میدانم امیدت را هر روز بیش ار پیش در سینه ام حک می کنی
م.نقویان

خدایا در پناه دولت یار
امام نازنینم را نګهدار
مولایم !
امیدم به ظهورت در زمان رهبریه
امام خامنه ای می باشد
می آیی ؟
در انتظارت بهانه ګیری می کنم
امامم محاسنش به رنګ دندانهایش در آمده
امامم عصا به دست می ګیرد
مولایم !
می آیی ؟
دلم می شکند اګر دستان امام خامنه ای را
با چشمان خودم در دستان مولایم نبینم
مولایم
بیا
دیر شده
برای نجاتمان از این وضع نا بسامان بیا .....
م.نقویان
من بدون تو هرگز
من بدون تو هرگز " نام کتاب ششم نویسنده ی جوان
" سید سعید محسنی "
می باشد .
هرچند قطعه ای که از این کتاب انتخاب کرده ام و نگاهتان را می طلبد ،
بخشی از پیشگفتار این کتاب می باشد ؛
اما دعوتتان می کنم که این دل نگاشته ی بسیار زیبا را با نظراتتان مزین بفرمایید :
هر انسان مانند رودی است که جاری می شود
پشت سدها می ماند یا از آنها عبور می کند ،
نمی دانم من و تو کدامین رود هستیم ؟
آیا پشت سدهای زندگی می مانیم ؟!
یا سربلند و فاخر از آنها عبور می کنیم !
هر انسان مانند ابری ست که تنها می گذرد ،
اما نمی بارد ، یا نه ! می آید ، می بارد و می گذرد ،
نمی دانم من و تو کدامیک از این ابرها هستیم ؟
می آییم و تنها عبور می کنیم ؟
یا می آییم ،می باریم ، می رویم و خاطره ای از
باریدن و بخشیدن برای دیگران بر جای می گذاریم !
عیدتون مبارک
سلام دوستای ګلم
امیدوارم تو لحظه های ناب مناجات منو از دعای خیر فراموش نکرده باشید
عیدتون هم مبارک باشه
امسال به نظر من ماه رمضون خیلی زود تموم شد
امیدوارم یه تیکه برکت ته پیاله هامون ماسیده باشه
بازم التماس دعای شدیییییییییییییییییییید دارم رفقا
م.نقویان
خدایا
صدامو میشنوی؟
صدام به عرشت می رسه ؟
اشک هام دامن زمینت رو نمناک کرده ، می بینی ؟!
چرا آروم نمیګیره دلم ؟
این لحظه های مقدس داره تموم میشه ،
خدایا نکنه امشب قبل از اینکه
قلبم قرار بګیره ، به صبح برسه .....
خدایا به فریادم برس
م.نقویان
رابطه ی بی حجابی و بی غیرتی

از خیابانی می ګذشتم
مردی را دیدم که دستش در دست همسرش بود ،
اما همسرش بهره ای از حجاب نبرده بود
البته اوهم فقط دست همسرش را محکم ګرفته بود و
چشمانش به وضوح در چشمان زن دیګری ګره خورده بود
و این رابطه ی بی غیرتی و بی حجابیست.
م.نقویان
رمضان المبارک

و باز هم عقربه های زمان روی رمضان توقف کرد
راه
ماندګاره
ضیافت
الهی
از همیشه در انتظارمان است
کدامیک از ما سبکبال تر در این مسیر ګام بر می دارد
فکر می کنم تو پاک تر از آنی که اندکی غفلت را
خداوند به رخت بکشد
پس دعا کن ؛
اول برای من و ما
بعد برای خودت !
که خداوندمسیر منتهی به شیطان را
حتی اګر شده به اجبار برایمان مسدود کند .
آمین
م.نقویان
مستان جام عشق که لاف از لقا زنند